صــلــح تــویـــی
حالا منم و ورقه ، روی ورقه قلمه
روی تنمه عرق ِ
توی سرمه کلمه
توی دلمه هدف ِ
بذار برم به طرف ِ
کسی که توی دنیا شده یه ملکه
بذار
بذار حالا دیگه بخونم از کسی که
هست دنیا واسه اون بدون مرز
کسی که سالها پیش داشته توان خاصی
به راستی توی زبان فارسی
حالا دیگه میدونن اینو مرد و زنها
حتی خدایی که نداره المثنی
یهودی و مسیحی یا که هر مسلمان
یه سرباز واسه مرگ و سر باز
که صدبار اسمش رو تو تسبیح
من ذکر میکنم و میگم جلو تو تسلیم
شعرهایی که به صد زبون ترجمه شده
حالا واسه من، تو یه سنبله
دیگه میگذره از رفتن تو ۸۰۰ سال
ولی هنوزم الگو میگیرم از اشعار تو
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
روزهایی که نگرانم بار سخته بر دوش
با کلمات تو من میشم مست و مدهوش
میخونم اینو بدونی تا روزی که بمیرم
تکتک کلمات تو از یاد من نمیرن
پس ، وقتشه اینو بدونی
که یاس تا آخر عمر وفاداره به تو
که اگه دیگه تو نباشی بگو چطور
که باز یاس داستان داره بدون تو
نه
این عشقی که تو دل منه به توئه
که منو میبره به روی صحنه
دیگه بگم از اینکه مونده حالا یاس و یک بند
فرمول کلمات رو از تو یاد گرفتم
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
باید اینو بدونی که تو که کسی بودی که
که یکی یکی ِ کلمههایی که توی دل تو بوده
واسه من و خیلیکسایی که
شعرهای تو رو با دل و جون و وجود درونی میخونند
میدونن اینو که تو یه الگوی جاودانهای
واسه ی زمینی که باغه تویی باغبان و
اینهِ که منو به سوی تو میکشونه
که تو چطور خودت رو تو دل این همه آدمهایی که
حتی کتابای تو رو به زبون خودشون ترجمه میکنن و
عشق رو با کلمات تو تجربه میکنن
اسمت رو میخونم ، میگم : " مولانا رومی "
که توی فرهنگ صلح ، تو بالا بودی
یه رودی ، یه رود زلال و شفاف
که منم همیشه دیگه دنبال حرفاش
چه جالبه که این بوده ترس رومی
که اون متعلق باشه به یه مرز و بومی
حالا رومی رفته و باز دشمن زیاده
یه سری تانک سوارن ، یه مشت هم پیاده
به خاک سپرده شده توی قونیه یک روز
منم میخوام باشم " رومی امروز "
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
تو ویرونی من و شرایط سخت من
تو با کلماتت به من گفتی تو میتونی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
آره
رفتی ولی تو میدونی
که بزرگترین شاعر همه ما تویی رومی
بــه دنــیــا خــــوش اومــــدی
یکی دو روزیه که چشمات به آفتاب
باز شدن ، حالا دیگه شروع داستان توئه
مادر و پدرت مثل پاسدار
دیگه دور و بر تو ان و چشم به آسمان
نـیـا به خــــدا
میگن اینو که بچه سالمه
تو دورش کن از هرچی ظالمه
گریه میکنی میدونم من شیر بهونه ست
اشک تو واسه ورود به این زمونه ست
تو 9 ماه رو تو تاریکی سر میکردی
بدونی کجایی ، همین الان برمیگردی
تو فردا ، دریای دردا رو دریاب
تنهای تنها هستی تو
بدون اینو پـــس
تو وقتی رفتی ، به سمت سختی
یا درگیر هستی ، تو دست تقدیر و ، بعد میفهمی
فردی " زخمی ، غمگین ، تسلیم " هستـــی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی
اگه پسری ، بابا میگه این عصای دسته
اگه دختری ، میمونی توی فضای بسته
حرف یاس ، حالا به حقایق وصله
تولد تو ، فقط واسه بقای نسله
پس بهت ، همینو میگم و میرم
که اینه رسم زمین بی رگ و بی رحم
یه چیزی داری می بینی و میگی عالیه
اینجا عصر آدمای دیجیتالیه
هرکی میاد واسه کمکت دست بگیره ،
فردا میخواد چند برابرشو پس بگیره
گریه ها واسه ت همه واسه ریاست
دوستی که ، قبل گریه داشت پیاز پوست میکرد
ما میخوایم گلوی همو با حرص ، بدریم
انگار از همدیگه طلب داریم ارث پدری
تو نمی تونی چیزی بگی بابایی بدونه
گریه کن تا مامان واسه ت لالایی بخونه
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی
منو ببین ، دیگه پر ِ حرفه چهره م
گلوم میسوزه از مزه ی تلخ شعرم
گوش بده ، حالا که توی اوج حرفیم
به خدا نمیخوام بدم به تو موج منفی
ولی ، بدون خیلی زود پیر میشی
توجه کن که خیلی زود دیر میشه
عاقبت تولد تو اجله ، میدونی ؟
چرا واسه بزرگ شدن عجله میکنی ؟
معصوم و زیبایی ، با دل پاک داری امید
مثل ماهی قشنگی تو آکواریومی
تو کاش بدونی ، که پاک بمونی
وجود خودتو ذره های خاک بدونی
چه تو روز روشن و چه آسمان تاریک
به دنیا اومدی حالا شناسنامه داری
توی دنیای پر ِ درد و خشونتی
ولی حالا که اومدی پس :
خـــوش اومــــدی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی
بخواب با صدای من تا بنویسم
از فرداهای دور دست زندگی
بیا تا بخونه ، این دل بی صبر
از فرداهای دور دست زندگی
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب